مادرشوهرم اومده خونم چندروزه نمیزاره غذا بخورم تا غذا رو میکشم میگ صبر کنیم شوهرت بیاد منم اگ دیر غذا بخورم معدم درد میگیره
امروز حتی بطور نامحسوس ظرف غذا رو از جلو دستم هی ور میداشت ک نخورم
و گفت برای پسرم غذا نگه دار منم گفتم همشو نمیتونیم بخوریم میمونه
بعدم همش ایراد میکیره مثلا تا شوهرم اومد گفت غذات سرده گرمش کن منم گفتم ن گرمه بعد گفت ماسیده گفتم ن من روغن نباتی نمیزنم بماسع خیلی تو مخمه اشکمو درآوورده