از قبل تایپ شده دارم
خلاصه نوشتمش
قضیه از جایی شروع شد ک دانشگاه قبول شدم.
رفته بودم مغازه ک کارای ثبت نامو انجام بدم.
دیگه همونجا منو دید شمارمو ورداشت و خودش پیامم داد.
(روزی ک رفتم مغازه با ی ظاهر ب شدت ساده رفتم ک هیچگونه ارایشی نداشتم با مقنعه و لباسای گشاد اینارو گفتم که یوقت بعضی دوستان نگن خب شاید با ظاهرت چراغسبز نشون دادی)
این اقا ب من پیام دادو و گفت فلانیم
گفت خب بفرمایید کارتون چیه؟
گفت حقیقتش بدجور تو نگاه اول عاشقت شدم اگه میشه بذار اشنا شیم
گفتم من قصد اشنایی با شمارو ندارم
( دروغ چرا ، خیلی ب دلم نشست و انگار پسر رویاهام بود ؛ ولی از بعدش میترسیدم جایی ک زندگی میکنم کوچیکه و فرهنگش نمیپذیره همچین چیزایی رو)
و ردش کردم بلاک کردمش.
بازم با اکانتای دیگه ای پیام میداد.
گفت قصدم ازدواجه بذار اشنا شیم بعد خانواده ها رو در جریان میذاریم.
منم گفتم اگه واقعن قصدت خیره ب بزرگترم بگو چون واقعن اهلش نیستم.
خیلی مقاومت کردم.
من شاید یکماه فقد داشتم اکانت بلاک میکردم و اون باز میومد.
(ن میشد شماره عوض کنم ن ب خانوادم بگم.)
بدجور دوسش داشتم
یکی بود ک کل دخترای شهر دنبالش بودن و اون دنبال کسی نمیرفت...
