چهار سال پیش فک کنم ک توعقد بودیم
مامانم اینا جوجه خریده بودن الان ک دارم میگم قلبم میاد تودهنم حالم بد میشه ای خدا
رفتم جلوی اینه کمد که حاضرشم بریم افطاری
اون جوجه هم انقد ک شیطون بود همش میدویید وبازی میکرد 😖😖
نگو اون رفته بود اون ور کشو من کشورو بستم سریع باز کردم دیدم گردنش رفته لا و خفه شد همون لحظه اخخخ قلبم خیلی عذاب وجدان دارم😩 به اخر تایپک نرسید اشکم دراومد چیکار کنم خدایا😭
انقد همونجا گریه کردم براش ولی فک میکنم منو نبخشیده خدایا منو ببخش 😔