من قبلا ازدواج ناموفق داشتم توشهر غریب و دور که خیلی خیانت دیدم و نوکری مادرشوهر کردم تورویا جداشدمو با دخترم نزدیک خونه مامانم یه خونه اجاره کردم و همینجوری شد من طلاق گرفتمو حضانت بچمو گرفتم واقعا غیرممکن بود جداییم به دلایلی خدا روسیاهش کرد با یه خانم لخت گرفتنش
و بعداز جداییم یه سال بعد ینی۱۹سالم بود که عاشق یه پسر مجرد شدم که خیلی ازمن بالاتر بود تحصیلاتش خانوادش و پولدار بود تو رویا بهش رسیده بودم چن وقت گذشت خودش اینستا پیام داد و چت کردیم گفت عاشقتم و.... همش بهت فکر میکنم مهم نیس بچه داری من میخامت و مث بچه خودم مراقبشم و... گفتم بیا خاستگاری اگ میخای منو اونم دوماه بعد اومد جلو۲۳سالش بود و ازدواج کردیم و الان بچه هم داریم ولی متاسفانه ضرر کرد و سرشو کلاه گذاشتن همه چیزشو ازدست داد ولی عشقمون واقعیه و بادخترم از بچه خودش بیشتر محبت میکنه خیلی عاشقشمو عاشقمه
الان یهو یادم اومداینارو که رویام بودن روزی حتی داشتن پسرم رویام بود