شوهر من کارش اقماریه ینی دوهفته سر کار دو هفته خونس
یه بچه کوچیکم داریم و شوهرم شدیدا نگران میشه اگه شبا تنها بمونیم خونه معمولا یکی دو روز میایم خونه مامانم اینا یا مامان یا آبجیم میان شب پیشمون شایدم یکی دو روز از ۳ تا خواهر شوهر مجردم یکیشون بیان
هربارم میان من حسابی میرسم بهشون کلن مهمونن، کلی ام ادعای عمه مهربون بودن میکنن
این بار ۱۰ روزه شوهرم رفته بعد یه هفته مادر شوهرم زنگ زده یه تعارف نکرده برم خونشون یا یکیشون بیان امشبم بعد ۱۰ روز خواهر شوهر آخریه که۱۱ سال ازم کوچیکتره اس ام اس داده فردا میام جمه ام میمونم
حالا منم دیوز رفته بودم درمان ریشه دندونم کلی امروز التهاب کرده ورم داره الان دارو گیاهی گذاشتمروش ببینم صب چی میشه
به نظرتون چی بگم بهش؟ دندونمو بگم ؟
حرصم از این درمیاد که کار همیشگیشونه خبری نیس ازشون تا روزای آخر که مثلا فردا شوهرم میاد خودشونو بهش نشون میدن چون شوهم خیلی حق به گردن خونوادش داره و کلی بهشون مارو سفارش میکنه بعدم هر وقت اراده کردن من باید وقتمو خالی کنم براشون
حالا چی بگم بهش؟