من۶ ساله ازدواج کردم سنم بالاست
الان ۳۶ سال سن دارم.
و از اول منو همسرم چون خیلی بی کس و بی پشتوانه و بی پولیم تصمیم گرفتیم بچه نیاریم.
پارسال ناخواسته باردار شدم و ب حرف این و اون و همسرم اون گناه و ناشکری بزرگ رو مرتکب شدم. و سقط...
یک ساله دیگه مردم
زندگی نمیکنم
با حسرت به همه بچه های کوچیک و بزرگ نگاه میکنم. ته دلم از همسرم متنفرم. و بدتر از همه اینکه مطمئنم خدا دیگه دوسم نداره. و از خودم بدم میاد
امسال ی کار پیدا کردم با خواهش و التماس ب شوهرم گفتم بیا پیشگیری نکنیم ببینیم بازم میشه؟ ماه قبل اصلا پیشگیری نکردم ولی دیگه نشد. دکتر هم میخوام برم. همه هزینه هاشو خودم جورمیکنم اصلا دیگه منتظر شوهر نمیمونم. جالب اینجاست ک تا امسال راضی نبود کار کنم. میگفت خسته میشی و حقوقا کفاف رفت و آمد هم نمیدن. ولی حالا معلوم نیست دیگه بتونم منم مادر بشم یا نه؟ تا پارسال میگفتم بچه طفلی گناه داره بیارم قاطی مشکلاتم کنم. الان یه ساله فهمیدم خودم خیلی گناه دارم
خلاصه دلم پر از درده. من یه گناهکارم. ولی بشدت پشیمون. و بزرگترین ضربه دنیا رو خودم ب خودم زدم. لعنت ب اونایی ک میگفتن نیار اگه پول نداری.