سلام بچه ها قضیه از این قراره که مامان من حدود ۲۵ سال پیش که ما ۳تا بچه ی قد و نیم قد بودیم طلاق گرفت رفت تا چند سال خبری ازش نبود حالا بماند ما چه سختی هایی کشیدیم زن بابا چه اذیت ها که نکرد
خب
خلاصه گذشت و من ازدواج کردم سر و کلش پیدا شد و تقریبا چند وقت یکبار میومد یک هفته ده روز میموند منم هیچ وقت گله ای نمی کردم که این چه بلائی بود سرمون آوردی و اینا
تا این که تمام پس اندازش تموم شد گفت هیچ پولی ندارم. من و خواهرم البته بیشتر خواهرم یه پول پیشی جور کردیم آوردمش شهر خودمون اجاره و مواد غذایی رو هم اکی کردیم
گفتم سر کار هم نرفتی اشکال نداره تا اینکه یک ماه پیش گیر داد میخوام بلند شم (صاحبخونه فروخته بود خونه رو)صاحبخونه جدیده سر و صدا داره در صورتیکه شش ماه از قرار دادش مونده بود
گفتم الان اصلا پول میخواد شش ماه تحمل کن یه کاریش میکنیم تا اینکه یه شب زنگ زد با صاحبخونه تصفیه کردم تمام وسایلش رو فروختم فکر کنید به یک و دویست یعنی مخم سوت کشید گفتم آخه رو چه حسابی اینکار و کردی میگه سر کار میخوام برم
خلاصه ما رو گذاشت تو عمل انجام شده دو هفته است خونمونه از کار هم خبری نیست
راستی پول پیش و هم قبل اینکه بیاد خونمون یک هفته رفت مشهد مسافرت خرج کرد😑
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
