برگشتم مجبور شدم
میدونی پدرومادرم پشتم بودن قبول کردنم
ولی بچه هام خیلی سروصدا میکردن اینام خیلی اذیت میشدن آپارتمانیه وکوچیک خونشون
من خودم کم آوردم واقعا سخت بود
بچم کوچیکه نمیشد برم سرکاری
سه سالشه ووابسته
خلاصه نشد که نشد
باید پول داشته باشی پول حلال مشکلاته وقتی بچه داری دیگع نمیشه بدون پشتوانه
اگر بچه نداشتم میرفتم سرکار راحت بودم یا حداقل طلایی چیزی داشتم که نه
وقتی اومدم خونم شوهرم فقط میخندید منم خندیدمو تموم بعدشم گف ازت راضی نیستم چرا رفتی منو تنها گذاشتی من میرم سرکار و.....