یکم وسواسم یکمم کار زیاده شام بزار ناهار بزار ظرف بشور جارو کن دستمال کن قابلمه بشور پیاز سرخ کننننن دیگه با خودم میگم یعنی من چند سال اینجوری کار میکنم دیگه تا ندارم حرف بزنم همش نفس نفس میزنم زود زود میکنم تا یکم زود تموم شم بشینم یکم
منم همین طورم اما متاسفانه من ی خواهر دارم از خودم بزرگتره و کار نمیکنه مدام بیرونه و میگ خستم مادرمم چیزی بش نمیگه از جفتشون‌متنفرم‌امیدوارم بدیاشون بی جواب نمونه
منم با دوتا بچه ۳ صبح وقت میکنم برم حموم
منم رو مرتب بودن حساسم صبح ها در حال بدو بدو بعدظهرا معمولا استراجت میکنم
منننننننن. دوساعت غذا بپز سرپنج دقیقه خورده بشه بعدش نیم ساعت ظرفارو بشور
آره مادرم ک میگ من سنی ازم گذشته نمیتونم خواهرممم مدام بیرونه یا توی خونه خوش میگذرونه خیلی بندرت پیش میاد چیزی بشوزه ک اگ این اتفاق بیفته ی هفته قهر میکنه دیگ جوری شده مهمونیم‌میریم مادرم بمن میگ اینکارو کن اون کارو کن صاحب خونه ام‌میگ‌نه بزار بشینه میگ‌نه کاری نکرده ک انقد ازشون‌متنفرم حد نداره مجبورم باهاشون زندگی کنم
من بس بچه بغل دستمال کشیدم بچم تا ی لباس یا پارچه میافته دستش شروع میکنه مث من میکشه رو میز و اینه😂
ولی خیلی خستم دیگه
شوهرم داشت میرفت بیرون گفتم ی غذای خوشمزه بخر
یواش گفت شام درس نمیکنه میگه بخر
گفتم براتو عدسی درس میکنم خودم چی بخورم گفت براخودتم‌اماده‌کن اصلا نگفت با بچه ده ماهه ی چیزی کفت بگم چشم🙃🥲
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
