خدایا…
من دیگه نمیتونم، کم آوردم…
گفتم یه مرد میخوام که اهل تو باشه، پناه باشه، پاک باشه…
اما حالا که کنارش ایستادم، انگار یه دختر غریبم که هیچکس نفهمید چی میخواست…
من ناز نکردم، زیادهخواه نبودم، فقط دلم یه ایمان واقعی میخواست.
اما نرسید
نشد
خدایا
دیگه نمیخوام بجنگم، نمیخوام نقشِ قوی بودن بازی کنم.
اومدم پایین، اومدم بشینم کنارت.
پس تو بیا وسط…
تو دلش رو نرم کن، چشمش رو ببند به دنیا، باز کن به نور.
اگه قراره بمونم، منو تنها نذار.
اگه قراره زندگی کنم، تو هم باش… هر روز، هر لحظه.
من تسلیمت
اما بیتو، نمیتونم