من الان تو خونه ای دوطبقه نشسته ام که طبقه ی پایینمون برادرشوهر بزرگمه که تو این چند سال مدام زنش با من دعوا و مشکل داشته الان اونا قراره برن یه جای دیگه به جای اونا اون یکی برادرشوهرم بیاد
دیروز زنگ زدم به زنش گفتم به سلامتی کی باید بیاید اینجا .گفت کی ما؟ و کلی تعجب وکرد بعد بهم گفت شوهرم خودش اگه میخواد بیاد بیاد من اونجا نمیام فضای اونجا رو دوست ندارم . کلی حرف زد که شوهرم بی عرضه است و بقیه براش تصمیم میگیرن و میخواد منو بندازه تو باتلاق .منم هیچی نگفتم خاک تو سرم همه میان خودشونو خالی میکنن سرم و من ساکت میمونم
حالا این جاریم پیش خودش میگه اگه بیاد پیش من مثل ماجراهای که با اون جاریم داشتم پیش میاد
منم دوست ندارم به هیچ وجه بباد چون اون حرفا رو زد
نمیدونم چرا شوهرم اینا خصوصا اونی که قراره از این ساختمون بره اصرار دارن که اون یکی داداشه بیاد پیش ما