به ازدواج منو و شوهرم راضی نبود زیاد ولی خب از اونور هم نگران بود شوهر گیرم نیاد عجله داشت.
منو همسرم وضعیت مالی مون زیاد اوکی نیست هنوز عقدیم
بعد برای خواهرم از دانشگاه شون خواستگار اومده
البته در مراحل آشنایی هستن
پدر پسره خیلی پسرشو حمایت میکنه و همین باعث شده همه بگن خواهرم باهاش خیلی خوشبخت میشه چون پدره ماشین و خونه بهش داده و ...
خب برای همین از رفتارا و حرفای مامانم حس میکنم منو شوهرمو تحقیر میکنه 😥😔😔
مثلا امروز سر ناهار به خواهرم گفت نکنه پسره رو رد کنی عین باران یه شوهر این مدلی پیدا کنی
من بهش قبلا گفتم برای ازدواج بقیه پای منو شوهرمو وسط نکش ولی فایده نداشته
کاش میتونستم از این خونه برم چند ماه تا عقد کنن بعد برگردم
خیلی سخته تحقیر بشم ...
اصلا استرس گرفتم از ازدواج اینا که چقدر من قراره مقایسه بشم