خاله ام حدود دو ماه پیش فوت کرده من تمام تلاشمو کردم مادرمو ارومش کنم ولی بازم ناراحتی میکنه..این دفعه جلوی شوهرم بود بهش گفتم مامان همه ی ما ادما از نورخداییم و در نهایت به خودش برمیگردیم بعدم گفتم خدا به ما فرصت تجربه ی زندگی داده که ازش استفاده کنیم اونم زندگی که هیچکس از لحظه ی بعدش خبر نداره بعدم گفتم باید از فرصتی که خدا بهمون داده استفاده کنیم و از احظه ای که توشیم لذت ببریم براش مثال زدم که از چه چیزایی میشه لذت برد و خدا این فرصتو به ما داده بعد شوهرم بهم نگاه کرد و به حالت تمسخر یه خنده هم زد بهش گفتم چیه خب مگه بد میگم..یه بار برگشت بهم گفت تو بلد نیستی حرف بزنی اصن بعدم میگه مادرت عزاداره نمیتونه به این حرفای تو فکر کنه.هیچوقت همچین حرفی بهم نزده بود..به نظرتون حرف بدی زدم؟!