بچه ها من طلاها و دار و ندارم رو فروختم یه خونه 55متری خریدم. ولی وسایل هام توش جا نمیشه. الان دارم خونه مادرم زندگی میکنم که 120متره.جهیزیه امم براساس این خونه خریدم. برادرم چون ازدواج کرده الان من باید بلند شم اون بیاد اینجا. یخچالم دوقلو تو آشپزخونه جا نمیشه. ماشین ظرف شوییم جا نمیشه. پذیراییم همش شانزده متره. ناهار خوری و آینه کنسولم جا نمیشن. کابینت هام کمن. حالا مساله این نیست وسایلم رو چی کار کنم میتونم بذارم انباری. ولی احساس میکنم هر کس میره خونه رو میبینه یه نگاه مسخره داره بهم.مثلا حرف چیدن وسایل بود یکی از فامیل ها با تمسخر میگه میخوای فریزر استفاده نکن و بذار تو انباری. یا مثلا کوچکترین خونه های فامیل رو مثال میزنن همه یک صدا میگن نه این از اون کوچک تره. حتی یکیشونم نگفت قشنگه مبارکت باشه. خوب تو این گرونی خونه تمام زور من همینقدر بود دیگه. از یه طرف میخوام از مامانم جدا شم برم خونه جدید دلم گرفته از یه طرفم به خاطر خونه و اینکه چجور میخوام اونجا جابه جا بشم. اعصابم رو خورد کرده
من کهرجل وسایل مو تو خونه ی 40 متری جا داده بودم در صورتی که مامانم جهزیه بزای خونه ی 150 متری داده بود الان توام سخته برو خونه رهن کن حتما نباید مثل من سختی بکشی