اره عزیزم
من بعد از فوت پدرم افسردگی شدید گرفتم و خودکشی کردم
خودم خواستم بستری بشم
رفتم نامه گرفتم بردم بیمارستان دولتی
بخش روان بستری شدم
از شرایط اونجا بگم برات
همه جور ادمی هست هم ادمای اروم که کلامی حرف نمیزدن هم ادمای عصبی که خودشونو تو درو دیوار میکوبیدن
ولی همشون کنترل میشدن
تمام شیشه های بخش ضد ضربه ست کل بخش با دوربین مدار بسته پوشش داده شده
ملاقاتی نداشتیم نمیذاشتن حتی برامون کسی خوراکی بیاره
گوشی ممنوع بودو قبل از بستری میگرفتن از بیمار که داخل بخش نباشه
یه اتاق سیگار داشت که سیگاریا میرفتن اونجا
اتاقا هرکدوم شیش تا تخت داشت
هر روز صبح ساعت ۶ اول همرو به صف میکردن داروهارو میدادن و دهان همرو چک میکردن که داروشونو حتما خورده باشن
بعدش صبحانه ساعت ۱۲ ناهار و ۶ عصر شام
یک روز در میون حمام در حضور مراقبا و پرستارا
یک روز در میون روان پزشکا و انترنای روانپزشکی میومدن برای سوال پرسیدن از بیمارا تک به تک میبردن تو یه اتاق مخصوص سوال جواب میکردن
کار درمانی داشتیم جعبه درست میکردیم لیف میبافتن از این مدل کارا
یه اتاق ایزوله بود که فقط یه تخت توش بودو تقریبا شبیه قبر بود من بستری نشدم توش ولی مخصوص بیمارایی که حالشون وخیم بود بود
طبقه پایین بخش یه قسمتی بود برای ای سی تی یا همون شوک مغزی که دیگه مرحله اخر درمان بود و برای همه انجام نمیدادن فقط بیمارایی که حالشون خیلی خراب بود
اگه چیز دیگه ای مد نظرته بپرس عزیزم