یکی از فامیلامون فوت کرده امروز خاک سپاریش بعد من یک خواهر کوچیک دارم قرار بود من نگهش دارم بقیه برن من سه روز دل درد شدید گرفتم جوری که اصلا راه نمیتونم برم الانم گفتم من واقعا حالم خوب نیس بخدا تب و لرز داشتم مامان تو نرو اینو که گفتم شروع کردن به داد و بیداد که مگه ما از دلخوشی میخوایم بریم زشته فلان شروع کردن داد و بیداد یک جوری رفتار کردن انگار من سو استفاده گرم بعدش گفتم اشکال نداره نگه میدارم دوباره داد و بیداد کردن که تو مگه دلت درد نمیکرد پس برو تو اتاقت چرا این وسطه ای بخدا هربار گفتن من بچه نگهدارم من نگهداشتم این دفعه واقعا حالم بد بود رو پام نمیتونستم وایستم سه روز نتونستم هیچی بخورم از بی اشتهایی و حالت تهوع خیلی الان ناراحتم عذاب وجدان شدید دارم حس میکنم ادم عنیم یا دستم کلا نمک نداره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ن بابا ۲۰ سالمه ولی هم تو دوران پی ام اس هستم هم حالم بد بود انتظار داشتم درک بشم
هیچوقت همچین انتظاری نداشته باش. من خواهرم هم تو این دوران درکم نمیکنه ، با گریه میرفتم خرید خونه انجام میدادم ،هیچ همکاری نمیکرد. درکت میکنم چه حالی داری
خب شما هم باید درک کنی که مادرت مجبوره بره.خودت اگه یه روز بچه داشته باشی واون روز مریض باشی بچه رو چه کار میکنی؟ خب مجبوری نگهش داری هرچند سختت باشه.از الان برای اون روزا تمرین کن که زندگی سخته