سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه من نزدیک ۴سال با شوهرم ازدواج کردیم و ازدواجمون با عشق بود و شوهرم خیلی ادم چشم پاک و عاشق من و بچه هامون هست من بهش اعتماد کامل دارم ولی از همون اول ازدواجمون شوهرم یک دختر عموی مجرد داره دانشجو هست از من ۲سال بزرگتره از اول ازدواج هی پا میشد می اومد خونه ما تنها که شوهرم رو ببینه و خیلی با شوهرم صمیمی بود و همش می اومد خونه ما و به شوهرم زنگ میزد دوبار باهاش دعوا کردم که نیا خونمون و فلان به شوهرمم گفتم بلاکش کرد ولی الان باز در خونه برای شوهرم گل میفرسته و سعی میکنه به شوهرم نزدیک بشه به نظرتون چیکارش کنه که ریشه کن بشه و دیگه به شوهرم و زندگیمون نزدیک نشه تورو خدا کمکم کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.