یه بار داشتیم از جایی رد میشدیم با ماشین
یک پسر تقریبا۱۵یا ۱۶ساله هم سرجاده بودکه من نمیشناختم ولی کسانی که توماشین بودن میشناختن و چون اون آقا پسر سرکارش بود
اونهایی که توماشین بودن نگه داشتن وسلام وتعارف و بهش کلی خوراکی دادن یادمه بعدکه ماشین راه افتاد من خیلی نگاهش کردم وبعدم حتی چندبار گفتم این چرا یه حالی بود...