من آهو ی دختر دهاتی بودم چهره زیبا عجیبی داشتم پدرم من رو بزور عقد آریان کرد پسری ک هیچ درکی از احساس نداشت و خیلی دختر باز بود سر عقد به خودش زحمت نداد چادرمو بزنه بالا و چهرمو ببینه شاید اگه میدید از این کاراش پشیمون میشد... از همون شب اول اتاقشو از من جدا کرد و اجازه نمیداد بهش دست بزنم و حق نداشتم وقتی اون توی خونست جلوی چشماش ظاهر باشم یروز میخواستم مچشو با دختر بگیرم اون با ی دختر تو خونه خالی قرار گذاشته بود نمیدونست که اون دختر من بودم وقتی ک دختره رو دید از زیباییش شکه شد بهش گفتم که من زنتم!!من آهو ام!!!! آریان حیرت زده ماند و به سمت من آمد و....
بچه ها سرنوشت زندگی من خیلی احساسی و تلخه اگه میخواید کامل بگم:-)))