دوسال پیش ،یکی از صمیمی ترین رفیق هامو از دست دادم رفیقی که مارو بدون هم دیدن غیر طبیعی بود همش پیش هم ،همشکنار هم،تیکه ای از هم
فهمیدم نامردی کرده و.... دور شدیم سرد و کات
توی این تایم متوجه خیانت خانوادم به هم شدم
من موندم تنها با خانواده ای سخت گیر
که سطح مالی متوسط دارن
رفاه اولیه هست
ولینمیتونم چیزایی ک خودم میخوام و دلم میخواد بخرم
تفریحی جز هفته ای ۲ جلسه باشگاه ندارم
ورزشی که سالها ارزوی تیم ملی تو سرم بود و فهمیدم نمیرسم دیگه
حالا با خانوادم تو اختلافم رفیقی ندارم و اینده ای که در نظر داشتم سالها پوچ در اومد
انگار از جهانم خارج شدم
دوست پسر دارم و مادرم در جریانه
فقط اونو دارم
روزا تایمم بشدت خالیه و حوصلم سر میره و کارم شده گریه
هیچکسم ندارم حرفی بزنم
حق دارم حالم بد باشه،یا دارم شل رفتار میکنم؟
شما در خصوص همچین شرایطی چی میگین و چی راهنمایی میکنین
اخرای دبیرستانم