بچه ها چند روز پیش جاریم اینا اومدن خونه مادرشوهرم ما هم طبقه بالاشونیم جاریم و برادرشوهرم با هم خیلی دعوا میکنن همش اسم طلاق میارن بعد اون شب دعواشون بالا گرفت برادرشوهرم به جاریم حرفای خیلی زشتی میزد میگفت برو گورتو گم کن و هزار تا حرف دیگه منم دلم به حال جاریم سوخت رفتم پایین اوردمش بالا که دلداریش بدم یهو جاریم شروع کرد از شوهرم بد گفتن کع شوهرت از ازدواج قبلیش بی عرضه بود یخچالاش همیشه خالی بود و سرکار نمیرفت و معتاد بود فلان منم شوکه شدم ازین حرفاش کلا رفتم تو هپروت اخه من اوردمش ک دلداریش بدم چرا اینجوری شد یهو زبونم قفل کرد ک جوابشو بدم انگار لال شدم خیلی حالم بد شد این همون جاری بود ک همش مهربون بازی درمیاورد هیچوخت بهم بی احترامی نکرده یهو ازین رو ب اون رو شد بی دلیل اون حرفاشو زد بعد رفت پایین بچه ها من ازون روزه انقد عذاب وژدان گرفتم ک چرا نتونستم از شوهرم دفاع کنم چراااااا حتی نشستم بعدش گریه کردم انقد حالم بده ک از خودم حالم بهم میخوره چرا نتونستم جوابشو بدم در اصل بی عرضه منم ک جواب اونو ندادم حتی به شوهرمم گفتم گفت باید جوابشو میدادی حالا ک ندادی بیخیال شو چیکار کنم بچه ها دارم میمیرم از بی زبونی خودم حالم بهم میخوره😭😭
ولش کن بابا عقدشو سرتو پیاده کرده
منم مثله تو در همینقدر بی زبونم
حالا شوهرت اگه خوبه ولش کن
خواسته بگه مثلا فک نکن توهم خیلی خوشبختی
ادم یه لحظه شوکه میشه حق داشتی اون لحظه شوکه شدی زبونت بنداومده مقصر تونیستی خودتو سرزنش نکن
جاریت روی واقعیتشو نشون داد بت دیگ بش رو نده
شاید فکر کرده تو الان پیش خودت میگی چقدر شوهرش بده و قضاوتش میکنی توی ذهنت اونم خواسته دست پیشو بگیره و بگه شوهر توهم چندان خوب نیست ! کارش خیلی زشت بوده بنظرم یکمم باهاش سرد تر شو که بفهمه ناراحت شدی ولی پیش خودت خیلی به دل نگیر شاید از خجالتش بابت رفتار همسرش بوده شایدم از حرصش
چون حال خودش بد بوده خواسته حال تو رو هم بد کنه کاش نمیاوردیش خونت
ولش کن به نظرم دیگه بهش رو نده الان حرفی هم بزنی میخواد بگه من عصبانی بودم و فلان
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز