2777
2789

 من با دعا و جادوهای مادرش باهاش ازدواج کردم 

ولی دوستش هم داشتم 

و هر کی بهش چیزی میگفت پشت شوهرم در می آمدم 

حالم از ته دل خوب بود و بخودم می رسیدم 

دو تا خواهر مجرد داشت اونها خیلی حسودی میکردن و همینطور خانوادش نسبت به هم حسادت دارن 

یعنی از لحاظ خانوادگی دوستشان نداشتم 

من  از شوهرم سرتر بودم تحصیلات و سن و ظاهر و...

حامله که بودم و بچم که بدنیا آمد بی محلی های آقا شروع شد 

آدم گیجی هم بود 

تو واتساپ دیدم حرفه‌ای  ج ن س ی و محبت امیز زیادی به همکار خانمش گفته و اونم بی محلش کرده 

همیشه ناراحت بود که چرا اون خانم تحویلش نمیگیره 

و اونها هفت سال همکار بودن 

من از این ناراحت نیستم که چر اون منو دوست نداشت یا داشت و با اون زنه بوده 

فقط از این ناراحتم که من عمرمو وقف ی انسانی که لیاقت نداشت و نداره کردم 



چقد بد

^===خوشبختی چون سرابی دور دست .‌.و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست  که هرگز به پایان نمیرسد ===^

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چقدر سخته

خدا به قلبت ارامش بده


قسمتی از سخن های کوروش کبیر:بودن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری همش رنج و عذاب است.پس اگر همچون مثل خود نیافتی مثل خدا تنها باش.واگر یافتی او را چنان حافظ باش که گویا جزوی از وجود توست.

خلاصه همیشه قسم میخوره که بغیر تو دستم به هیچ زنی نخورده

چرا؟

چون اون خانم گفته من متاهلم ولم کن 

یعنی اجازه می‌داد و بهش رو میداد الان هر روز خونه ی زن از همکاراش بود 

آخه احمقه فکر میکنه خیلی تحفه ای هست

چون تا سن ۳۸ سالگی ازدواج نکرد با وجود اینکه پولشو داشته

خب چرا تو... چقد عفریست مادره

پروفایل عکس خودمه فقط با هوش مصنوعی یه تغییر کوچیک دادم،چون موهام خیلی کوتاهه.     -پناه.                                                           

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792