اولی مادرش خاستگاری کرده ۲۴ سالشه هنوز ندیدمش یعنی نمیدونم اجازه بدم بیان یا نه طبق چیزایی که مادرش گفت کارمنده درس میخونه و همسایمونه یعنی در حد ۴ دیقه فاصله داریم با اینکه خوشم نمیاد تو محل خودمون ازدواج کنم ولی خوبیش اینه به مادرم نزدیکم و آرامش دارم از این نظر ولی مادرش گفته که نماز نمیخونه
دومی پسریه که خودم مجازی باهاش آشنا شدم ۲۳ سالشه اهل یه شهر دیگست ۵ ساعت بین شهرامون فاصله هست دانشجوی دندان پزشکی هست دلم با ایشونه اما این فاصله زیاد یکمی بدام ترسناکه درضمن ایشون اوایل خیلس خوب بود نمازم میخونه ولی الان یکمی سرد شده و میگه چون دوریم رابطمون به جایی نمیرسه قبلا میگفت قصدم ازدواجه و وقتی شعل خوب پیدا کنم میام خاستگاری میگفت هرجایی دانشگاه بری مهمونی میگیرم میام اونجا اما الان میگه باید صبر کنیم ببینسم کدوم شهر قبول میشی که بسنجیم ببینیم میتونیم در ارتباط باشیم یا نه کلا بلاتکلیفی مطلق ولی دل لامصبم باهاشه شعلم نداره فعلا خونه داره فقط و اینکه از نطر اخلاقی آدم خوبیه