اسی ببین.شوهر من تو عمرش گوشیش رمزم نداشت.همیشه هم دست منه.
تو خونه اصلا دست منه.
از همون اولشم خیانت میکرده.
من با کاراگاه بازیای فراوون خیانتشو فهمیدم.
یه چیزایی دیدم وشنیدم که نمردم.عوضش هزار تا مرض گرفتم از اعصابو فکر وخیال.
اگه فکر میکنی نمیتونی جدا شی.اصلا مشکلی نیس.
هر چقدر میتونی گریه کن تاخالی شی.
امااااااااا همینجوری نمیگذری.
میری مهریتو اجرا میزاری.اونموقع شوهرت میاد برا توافق.
با هزار منت و بالا پایین خونه ای چیزی ازش میگیری با منت باهاش زندگی میکنی.از مهریع هم نمیگذریا.
من هر جور خیانتی بگی دیدم.
جونم به لبم رسیده رفتم.تهش دیدم بااونهمه مدرکی که داشتم بازم همه فکر میکردن من زن نبودم که شوهرمو پابند کنم.وقتی هم برمیگشتم میگفتن لیاقتش همون مردک هوله.
خرف مردمو کنار گذاشتم دوباره اقدام کردم واسه طلاق.دیدم نه،حامی ندارم.خانوادمم یه سره کنترلم میکنن.یه سره زیر پامو خالی میکنن.
تنهایی هم با بچه های کوچیک نتونستم مستقل شم.
تا پارسال تمام توانمو واسه جنگیدن واسه زندگیم کرده بودم.
بزار. خیالتو راحت کنم.ته زندگی هیچی نیس.من فقط دارم تو لحظه زندگی میکنم.
به خود شوهرمم گفتم.هر کار کنی همونو میکنم دیگه حوصله جنگیدن وثابت کردن خودمو ندارم.
انقد گوشیشو چک میکردم تا چیزی پیدا کنم.
الانم شک دارم بهش .اما بخاطر سلامتی خودم سعی میکنم بیخیالش بشم وبه خودم برسم.
سلامتی تنها چیزیه که باید برات مهم باشه.سعی کن تا زنده ای بیماری نگیری.