۱۳ سالم بود خیلی احمق و بچه ننه و طفل بودم چیزی بارم نبود کامل
کا شب آخر ک باهم بودیم و اون ساکت بود باهاش حرف میزدم خیلی سردرد داشت با درد خوابید صب سکته کرده بود تو خواب و از ترس و شوک تشنج چطوری بچه شو ول کرد کاش بخاطر من از خدا یه فرصت میگرفت و زنده می موند فقط ۳۲ سالش بود خیلی زود بود براش جوون مرگ شدن
صحنه ای ک گذاشتنش تو قبر رو ندیدم ولی انگار دیدم صورتشو از جلو ذهنم نمیره
۱۳ سال گذشته ولی همچنان جدیدا بیشتر تو یادشم
نمیدونم چطور صبر کردم نمیدونم