دوست دارم ازدواج کنم اما خب با یه اقای اشنا شدیم تقریبا پنج ماهه شرایط مالی نداره متاسفانه مهندس شیمی که چون خرج خانواده میداده تا الان هیچی نداره فقط اخلاق تحصیلات مذهب داره حتی میگه نمیتونم عروسی بگیرم فقط پس اندازم برای پول پیش خونه اس و جهیزیه
از اینورم خواستگار دارم ماشین داره خونه داره باباش اجاره کرده براش مهندسه اونم از اخلاق ایناش خبر ندارم باهاش حرف نزدم اصرار میکنن بریم بیرون اشنا بشیم اما خب حس خیانت بهم دست میده نرفتم از اینور فکر میکنم اینده امو دارم به خطر میندازم و از طرف دیگه اون پسره رو دوست دارم ولی اون خیلی انگار حسی نداره بیشتر منطقی برخورد میکنه عقیده ام اینه مردا اگع دختری رو دوست داشته باشن همه کار میکنن تا اون خوشحال بشه اما من بهش گفتم دلم میخواد جشن عروسی بگیرم یکبار ازدواج میکنم اصلا اهمیت نداد گفت من توانشو ندارم درحالی که میتونه وام بگیره فوقش قسط میده عوضش من تا اخر عمرم حسرت به دل نمیمونم نمیدونم چیکار کنم