مادرم پرستار بچه است چند وقت پیش از کارش اومد بیرون به بچه ای که پیشش بود خیلی وابسته شده بود از سه ماهگی پیشش بود تا سه سالگی امسال با صاحب کارش دعواش شد و نرفت .من نمی دونستم زنگزد به خاله بچه و حالش پرسیده .
حالا از امروز صبح برادر و برادر شوهر مادر بچه ها زنگ زده مامان تهدید می کنن و می گن اگه یه بار دیگه پیگیر حال بچه ی ما بشی شکایت می کنیم ازت
هرچی دلشون خواست گفتن مامانم نه چیزی گفت نه گذاشت من بگم گفت اینا شرن میان در خونمون
به جز امانت داری و مراقبت خوب از بچه شون هیچکاری نکرد حالا تهدیدش می کنن آخه به چه دلیلی می تونن ازش شکایت کنن از اون گردن کلفتان تا حالا ده بار گفته می تونم ازتون شکایت کنم
آتیش می گیرم هر موقع یاد حرفاش می یفتم از صبح تا حالا دارم گریه می کنم ولی آروم نشدم خیلی دلم شکست بیشتر از همه از خدا