خانومای خودساخته و قوی بیاید اولین جرقه‌ی موفقیت تو زندگیتون چی بود

من تنهای تنها رفتم کربلا

کلا اولین سفرم بود کربلا نرفته بودم

و با کاروان هم نبودم کاملا مستقل

و ۹۰درصد مردم تشویقم میکردن افراد کمی  فقط بد رفتار کردن

تیغ زدن آقایون 

رفتن ب دبی

لجظه ای ک کارمو شروع کردم

لحظه ای که بیمارستان بودم

و یکی از عزیزانم زنگ زد و گفت نمیتونیم بچه تو نگه داریم اذیت میکنه بگو شوهرت بیاد ببرتش خونه

دختر بچه پوشکی رو

اون شب غم عالم سر دلم بود و زنگ زدم به همسرم بچه رو اورد پیش خودم بیمارستان

یاد گرفتم حتی اگه روی تخت بیمارستان بودم روی هیچ کس حساب نکنم

دقیقا حالا واسه من همیشه مستقل بودم و به هیچ کس زحمت ندادم ولی همه ازم انتظار دارن منم تصمیم گرفتم به هیچکس سرویس ندم چون خودم همیشه تنها بودم و مستقل 

من اون لحظه انگار یک سطل اب یخ خالی کردن روی سرم. ادم متوقعی نیستم ولی توی اون شرایط انتظار نداشتم