خواب دیدم ی شیر سفید کوچیک قد موش اومد،بعدش کم کم بزرگ شد ،قیافش عوض شد ی چیزی بین انسان وحیوان ،گریه میکرد گرسنه بود ،بهش شیر خودمو دادم ،بعد ی دفه شروع کرد به حرف زدن گفت من پدرم رباته،مادرم ماورایی،مادرم دعوام میکرد میگفت چرا شیرش دادی ،باید بری آزمایش یهو از موجود ناشناخته مریضی نگیری،دیگه بیدار شدم اینجاش،