2777
2789

من تو یکی از ضعیفترین مناطق تهران به دنیا اومدم . دو تا برادر کوچکتر از خودم داشتم . پدرم یه آدم رفیق باز ، بی مسولیت و معتاد بود ولی مادرم بهترین مادر دنیا ❤️ زندگی سختی داشتیم اما یه کم که بزرگتر شدیم تصمیم گرفتیم تا جایی که میتونیم تلاش کنیم و زندگیمون رو تغییر بدیم . داداش بزرگم از ۱۴ سالگی درس رو ول کرد و رفت دنبال کار نجاری و منبت کاری ، داداش کوچیکم هم تا دیپلم کار و درس رو با هم ادامه داد و بعدش قید درس خوندن رو زد و همکار داداش بزرگم شد . من تا لیسانس درس خوندم و بعدش رفتم تو یه شرکت خصوصی .یادمه داداشام از هشت صبح دوتایی با هم از خونه بیرون میزدن و میرفتن تو کارگاه تا دو یا سه صبح که برگردن خونه . هر سه تامون خیلی کار کردیم یادمه هر کدوم از داداشام که رفتن سربازی ، بعد از پادگان مستقیم میرفتن کارگاه و بعد نصف شب میومدن خونه دو سه ساعت می‌خوابیدن و دوباره میرفتن پادگان . کار میکردیم به امید روزی که دستمون به دهنمون میرسه و خوشبخت کنار هم زندگی می‌کنیم . اینم بگم که ما یه تا برای هم جون می‌دادیم،  خواهر برادری ما زبون زد دوست و آشنا بود .

چند سالی گذشت داداشام هوش اقتصادی خوبی داشتن و به گفته خودشون خدا هم کمکشون کرد و اوضاع مالیشون کم کم بهتر شد . تونستن کنار کارگاه ، نمایشگاه مبلمان هم راه بندازن . چند سال بعد من ازدواج کردم و بعد داداش بزرگم . شب عروسی داداشم ما تو قله خوشبختی زندگیمون بودیم ، اوضاع مالیمون خوب شده بود از یه خانواده خوب عروس گرفته بودیم و داشتیم نتیجه زحماتمون رو میدیدم و فکر می‌کردیم قراره همه چیز هر روز بهتر بشه ، اما تنها چیزی که رو به بهتر شدن رفت اوضاع اقتصادیمون بود .

کم کم متوجه شدیم داداش بزرگم به خاطر کار زیاد تو کارگاه‌های نجاری ریه اش آسیب دیده و باید بره تو لیست پیوند ریه . فروردین ۹۹ ما همه چیز داشتیم خونه ، ماشین خارجی ، باغ ، ویلای شمال ، کارگاه ، چند تا نمایشگاه مبلمان و یه غم بزرگ داداشی که حالا خونه اش شده بود یه بیمارستان و همه جا باید با یه دستگاه اکسیژن میرفت💔😔

بچه ها من بلد نیستم از قبل تایپ کنم ، اگه دوست داشتید لایکتون میکنم که چند دقیقه  دیگه بخونید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

داداشم خونه نشین شد ، من و داداش کوچیکم کار میکردیم (دیگه منم چند سالی بود به عنوان حسابدار کارمند داداشام بودم ) کار میکردیم به امید روزی که خدا معجزه اش رو به ما نشون بده و حال داداشم خوب بشه . داداش کوچیکم تو این چند سال هر چی کار کرد با داداش بزرگم نصف کرد با وجود اینکه دیگه داداش بزرگم کار نمی‌کرد ، همه عشق زندگی داداش کوچیکم این بود که پیشرفت کنیم که داداش بزرگم خوشحال باشه .

تیر ۱۴۰۲ داداشم به طور معجزه واری همه چیز براش مرتب شد پیوند ریه انجام داد . وای چقدر خوشحال بودیم فکر کردیم خدا به رومون نگاه کرده چقدر داداشام دست نیازمندان دوست و فامیل و آشنا رو گرفتن که شکرانه معجزه خدا باشه

تیر ۱۴۰۲ داداشم به طور معجزه واری همه چیز براش مرتب شد پیوند ریه انجام داد . وای چقدر خوشحال بودیم ف ...

خب

«ای حضرت چاره ساز ،حسین ،حسین ،حسین » « کار منم راه بنداز ،حسین ،حسین ،حسین »

تیر ۱۴۰۲ داداشم به طور معجزه واری همه چیز براش مرتب شد پیوند ریه انجام داد . وای چقدر خوشحال بودیم ف ...

اسی لایک کن بقیشو گذاشتی

«ای حضرت چاره ساز ،حسین ،حسین ،حسین » « کار منم راه بنداز ،حسین ،حسین ،حسین »

ولی روزهای خوب ما فقط نه ماه طول کشید و داداشم فروردين ۱۴۰۳ ریه پیوندی رو پس زد و آسمونی شد 😭😭😭

تا همینجا هم خدا خیلی بهتون لطف داشته ،شاید می‌تونست توی همون ۹۹ فوت بشه اونم سالی که ریه مشکل دار و بیماری کرونا اوج گرفت ، خدا بهتون فرصت داد بیشتر در کنارش باشید ،مرگ حق هست و همه رفتنی ،خدا به دلت صبر بده 

«ای حضرت چاره ساز ،حسین ،حسین ،حسین » « کار منم راه بنداز ،حسین ،حسین ،حسین »

ما نتیجه ای از اون همه زحمت ندیدیم ، داداشم اول جوونی رفت و من و داداش کوچیکم شدیم دو تا انسان افسرده که این اموال ذره ای به کارمون نمی یاد . هر وقت میخوام از امکاناتی که داریم کوچکترین استفاده رو بکنم فکرمیکنم بوی خون داداشم رو میده که برای بدست آوردنش جونش رو از دست داد😭😭😭

تا همینجا هم خدا خیلی بهتون لطف داشته ،شاید می‌تونست توی همون ۹۹ فوت بشه اونم سالی که ریه مشکل دار و ...

شاید عزیزم 

ولی همش میگم چرا نذاشت داداشم یه کم از حاصل زحماتش استفاده کنه ؟ مگه مال دزدی بود؟

زندگیش تا همونجا نوشته شده بوده تو کتاب عمرش. 

صلاح خدا رو نمیشه ندید گرفت 

درکتون میکنم چقدر غصه دارید اما بدونید همین که زندگی برادرتون اینجوری خوب پیش رفته بدونید با قلب پر افسوس از دنیا نرفته 

...

زندگیش تا همونجا نوشته شده بوده تو کتاب عمرش. صلاح خدا رو نمیشه ندید گرفت درکتون میکنم چقدر غصه داری ...

به خدا اینطوری نشد

اینهمه کار کرد که بتونه راحت برای لوازم پزشکی و دار و درمان هزینه کنه😔

سلام عزیزم امیدوارم حالت خوب باشه وتواین مدت باغم ازدست دادن داداشت کناراومده باشی من خیلی کم پیش میاد نظری بدم توی تاپیک ها چون فکر میکنم اکثرکسایی که توسایت عضو هستن کم سنن وازشون نظرخواهی نمیکنم ازیه طرف باپیشرفتی که کردین خیلی خوشحال شدم ولی ازطرف دیگه ناراحت بخاطر ازدست دادن برادرت وفکرمیکنم فقط زمان میتونه این داغو التیام بده توام سعی کن زیاد اینجا نظرخواهی نکنی چون اکثرن کم سن هستن وخوب راهنماییت نمیکنن بیشتر نمک روزخمت میپاشن واین که درباره تاپیک جدیدتزدی پدر مادرت کاملا حق دارن قانونا دارن لطف میکنن که میخوان حقی که برای خودشون هست به دختر برادرت بدن توسن ۱۸سالگی ولی اگه میخواین عروستون هم خیالش راحت بشه بنویسین وثبتش کنید که اگر خدایی نکرده بعداز ۱۲۰سال اتفاق برای پدر ومادرت افتاد عروستونم خیالش راحت بشه امیدوارم خداعمرباعزت وطولانی به پدرمادرت بده وسایشون بالای سرتون باشه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  9 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  8 ساعت پیش