دو ساله ازدواج کردم
قبلا که خونه ی مادرم بودم مادرم آدمی بود که یک سره سرزنش میکرد فش رکیک میداد یا حتی منو میزد از سن سه سالگی که یادم میاد به شکلی که اصلا هیچ جا ندیدم عین تو فیلم ها هر هفته دو بار کتک میخورم نه مثل بقیه در حد نیشگون با میله آهنی و سیخ و خیلی چیز های عجیب تر از موهام میگرفت توی خونه میکشید ، اینا مهم نیست عادت کرده بودم دیگه نمیفهمیدم حرف های که بهم میزد خیلی عذابم میداد هفدهسالم که شد نامزد کردم و بعد یه سال ازدواج
مادرم شست روزه تصادف کرده مشگل نخاعی داره من الان نزدیک شست روزه درگیرشم همه جوره ساپرت کردم ولی چون دانشگاه میرم و کلاس های آرایشگری و ... و کلا شاید هر روز دو ساعت نباشم هیچ کس از خواهر هاش میومدن بمونم جام یعنی از سی روز شاید شش روز نمیتونستم باشم
الان هم شروع کرده به فش رکیک دادن اگر میخواد پرستار بیاد یه من برسه دیگه نیا و کلی فش بد میده بهم
میخوام برم دیگه نیام واقعا توی روانم تاثیر گذاشته