صبح بیدار شدم مامانم زنگ زد گفت بچه هارو بیار خونه من کاراتو انجام بده
امادشون کردم اومدم ببرم دیدم همسرم سوییچ ماشینو برده سرکار
دیدم سوییچ یدکو دارم برداشتم بچه ها رو بردم خونه مامانم و اومدم پشت در
دیدم عه کلید خونه وصل نیست به سوییچ یدک
خونمونم هیچ جوره راه نداره برم داخلش
گفتم میرم خونه مامانم تا شب همسرم بیاد دیدم عه غذا هم گذاشته بودم رو گاز
بگو بعد چی شد