همسرم کنار خیابان پارک کرد تا بره عابر بانک
من در حالی که پسرم بغلم بود جلوی ماشین نشسته بودم و دخترم صندلی عقب
بیشتر وقتها که کنار خیابان پارک میکنیم، نیازمند یا گدایی میاد و کمک میخواد
تو حال و هوای خودم بودم که دیدم پسرم داره دست تکان میده و میخنده، نگاه کردم دیدم خنده و دست تکان دادنش برای مردیه که توی پیاده رو بود.
مرد ظاهر مناسبی نداشت، لباس نسبتا ژولیده ، در یک دستش چند کیسه وسایل و یک سیگار روشن بود،و در دست دیگش یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی ،