من به خدا فقط برای مسخره بازی یه آهنگ زنگ مسخره گذاشتم، گوشیم اکثر اوقات سایلنته گفتم کی میخواد بشنوه
داشتم میرفتم دانشگاه، کلاس جبرانی داشتیم شارژرمم برداشتم
زدم پریز کنار میز استادگذاشتم شارژ بشه، استادیارمون اومد خیلی راحته با بچه ها،کلا زیاد شوخی میکنه
گوشی من یهو زنگ خورد،با اون زنگ مسخره
یه لحظه قلب من وایساد، همه ساکت شدن، بعد شروع کردن خندیدن
گفتم گوشی منه ببخشید، فشارم افتاده بود
استادیارمون رفت گوشی و برداشت گفت مامانته
تا من بدوم سمت میز
گوشی و جواب داد زد رو آیفون: گفت سلام مادر😐
برگای من ریخته بود، آروم میگفتم توروخدا گوشیم بده
مامانمم برگاش ریخت گفت سلام😐 مهسا؟
کل کلاسمون داشتن میخندیدن من کم مونده بود گریه کنم
استادیارمون گفت: مهسا گوشیش مونده پیش من، اومد میگم بهتون زنگ بزنه
گوشی و از دستش کشیدم گفتم مامان به خدا دروغ میگه
دوییدم بیرون کلاس
همه چی و به مامانم گفتم، گریه کردم
دیگه نرفتم کلاس، استادیارمون اومد بیرون، کلی معذرت خواهی کرد، گفت من با بچه ها شوخی میکنم خودت میدونی، من گفتم گوشی هاتون سایلنت باشه، فکر کردم شوخی اینم، منم مثل احمقا زدم زیر گریه دوباره
( کرم از خودم بود میدونم ولی اونجا نمیدونم چم شده بود)
گفتم اشکال نداره، کلاس تموم شد اومدم خوابگاه
اصلا حالم خوب نیست،نمیدونم سری دیگه چطوری میخوام برم سر کلاس، مامانم چه فکری کرد راجبم
میخوام برم بمیرم😭