گفت شماها بیایین دنبالم.دوتاپسر داره من وهمسرم با اسنپ رفتیم یک شهر دیگه اوردیمش.امد من و شوهرم وضع مالیمون خوب نیست من بردمش بازار.برای بچه و نوه هاش سوغاتی بخره پول کم اورد هی میگفت اینو حتما باید بخرم یعنی تو بخر واسم منم ناراحت شدم گفتم حاج خانم پول ندارم.امدیم خونه سوغاتی ها رو چید یک روسری اضافه امد با یک جاسوییچی بچه گانه.یکدفعه جاسوییچی بچه گانه را داد به من .گفت بمونه یادگاری.