چند روزه سر ی موضوعی حالم خوب نیست یکم بهم ریختم
دیشب شوهرم داشت شوخی می‌کرد منم بهش تند شدم دیگه گفت زبونت تنده ابن حرفا
الان داشتم بهش توضیح میدادم من آدم صبوری نبودم هیچ وقت ولی خیلی طاقت داشتم قبلا جدیدا نمیدونم چی شدم ک خیلی زود خودمو میبازم سر هر موضوعی فک میکنم آخر دنیاست بخاطز همینم نمیتونم خودمو کنترل کنم میخوره تو ذوق تو ام
برداشته میگه همکارم پدر خانمش فوت شده همین شب اول زنش باهاش رابطه داشته
بهم برخورد من انتظار راه حل راه کار داشتم ن مقایسه
شوهرت چکترس
چه حرف چندشی زده
اه حالم بد شد
خاک تو سر خودش و همکارش با هم که یه همچین حرفی رو زدن
بدم اومد
او چه همکار بی غیرتیه که میاد رابطه ی خصوصیو جلوی بقیه میگه
بنظر من مردا مورد های خوبی برای درددل نیستن حتی خوباشون
اومده رابطشو واسه همسرت گفته؟!!
عجبا
ناراحت شده و اینجوری با مقایسه میخواسته یچیزی گفته باشعزیزم حق داری بهت بربخوره ولی دقت داشته باش این مشکل تو هست، پس دنبال راه حل باید باشی. تراپی، مشاوره ، تفکر و تعقل درمورد وضعیتت، اینا راه حل های منطقی هستن
وگرنه شوهرت ناراحت و عصبی یه حرفی زده
اه چه آشغالی بوده اون یکی شوهره
با همکاراش در مورد این چیزا حرف میزنه؟!!! بعد تو اینو شنیدی و نزدی تو سرش و تازه صبور نیستی
