اولش که مادر شدم آماتور بودم و هول میکردم. به مرور متوجه شدم که دیگه حسش نیست به خودم برسم. مامانم میگه خودتو فراموش کردی. اینطوری بود که چون بچه اجازه نمیداد حتی تا دستشویی راحت برم یا راحت غذا بذارم دهنم، و هرگز توی این سه سال به میل خودم از خواب پانشدم، همش خیس عرق بودم و با بدن درد. قبل از بچه همیشه مرتب بودم الان ابروهامو روزها برنمیدارم یا مثلا گلاب به روتون میبینم دو ماه شده نگاه نکردم به بدنم یادم میره شیو کنم (البته لیزر کرده بودم توی مجردی). هر بار که از خواب بیدار میشه یه ربع گریه میکنه باید نازش بدم. هر وعده غذاییش چهل دقیقه طول میکشه بجوه قورت بده. سر کار زبر و زرنگم ولی مثلا ناخونم رو الان رغبت نمیکنم برم کاشت. پیش اومده لباسم چروک بوده یا حموم دو روز در میون میرم از سر اجبار. نه برای سرحال شدن. پیش اومده دو هفته یه لباسو بیرون پوشیدم حسش نبوده لباس جدید از کمد دربیارم اتو و انتخاب کنم و کفش ست کنم. این چیزا برام سخت شده. چیکار کنم به حالت قبل برگردم آراسته بشم؟ گاهی حتی وقت هست ولی حسش نیست
شوهرت رو مجبور کن یسری وقتا به بچه برسه، خیلی داری به خودت ظلم میکنی
درخواست دوستی قبول نمیشه. وقتی یه مرد سیاست به کار میبره میگن "باهوشه"،همون سیاست رو یه زن به کار ببره میگن "حیله گره"... وقتی یه مرد سر و صدا راه میندازه میگن"دمش گرم" ولی یه زن همون کار رو بکنه میگن "سلیطست"... وقتی یه مرد رابطه برقرار میکنه میگن "مرده دیگه" ولی اگه یه زن رابطه داشته باشه میگن"هرزست"...
گاهی وقت ندارم گاهی وقت دارم ولی نمیخوام. میدونین چطوریه؟ فکر کنم من همیشه فس و فس بودم مثلا یه ساعت لم میدادم بعد پامیشدم با کندترین حالت ممکن سشوار میزدم و آرایش میکردم. الان اصلا عجله ای نمیتونم. مثلا بچه خوابیده و منم بیدارم و وقت هست که آرایش کنم قبل از بیرون رفتن ولی نمیکنم، آرامش روانی ندارم انگار. گاهی که خوابیده از کنارش که پا میشم میرم توی هال، متوجه میشه جیغ می زنه بدخواب میشه