داستان از اونایی شروع میشه که من الان سومین سالی هست دارم کنکور میدم دوسال پیش فقط درصد زیست رو دروغ میگفتم و طبیعتا با اون تراز و رتبه رو هم میدونم قدر پد و مادر رو هم میدونم پارسال من فرهنگیان قبول شدم و به خاطر نمیدونم چه چیزی رد شدم هر چی دعا کردم پیش خدا هر چی زحمت کشیدم شد هیچ و پوچ خیلی حرف ها شنیدم خیلی ادیت شدم دوبار قصد به خودکشی زدم اما نمردم زنده ام یه پسری رو هم دوست داشتم که بهش گفت گفت منو دوست مداره تورو خدا میشه دعا کنید یا من حالم خوب بشه یا بمیرم دیگه دلم به حال مامان بابام میسوزه بیچاره ها