امروز تولد یکی از اعضای خانوادم بود بهش زنگ زدم که بیرون کافه دعوتش کنم بهونه آورد که نمیتونم بیام و فلان گفتم باشه پس من میام پیشت حدود ساعت سه ؛ برگشتنی براش کیک خریدم چهارصد و پنجاه هزار تومان پول یک روز کاریم که هشت ساعت کار میکنم از صبح تا بوق سگ ؛ بعد دیدم خستمه و نمیتونم برم بهش مجدد زنگ زدم که شب میام پیشت که اونم برخورد جالبی نداشت باهام ؛ قبلش مشکلش این بود که نمیتونم از خونه بیام بیرون و سفارش قراره برام بیاد بعدم هم که گفتم حتما مجبوره کل روز خونه بمونه و من برم پیشش گفت که من شب نیستم و بیرون و فلانم خلاصه از اول تا آخرش بهونه داشت واسه خودش؛ من خیلی ناراحت شدم اول اینکه هزینه کردم بیشتر از هزینه قلبا دلم میخواست خوشحالش کنم و بدونه که تنها نیست و به فکرشم اما جوری برخورد کرد که از شدت ناراحتی رفتم کیک رو همونجور دست نخورده بریزم توی سطل آشغال .
اشتباه کردی
خودت یه چایی دم میکردی با کیک میخوردی
چرا با یکی مشکل دارید به خودتون ضرر میزنید
خودت میخوردی
خب میخوردیش😒
خودت میخوردی
حیف کیک نیست
بزار فردا آروم شدی بشین با چایی بخور حالشو ببر
بعضی وقتام اینجوری میشه دیگه خودتو ناراحت نکن
ناراحت نباش
شاید واقعا امادگیشو نداشته بعضی وقتا ادم حوصله خودشم نداره
خودت میخوردی کیکو خب
خودت بخور چرا بریزی
بعدشم 500هزینه صرف شناختش و تحربه واست شد
اون شخص خبر داشت که می خوای براش کیک ببری؟ شاید اونم از جایی ناراحت و افسرده و بی حوصله بوده و بی خبر از اینکه شما چه تصمیمی براش داری
خودت مبخوردی
هرچی هم اضافه میشد رو به همسایه ای چیزی میدادی
خب شاید شب برنامه ای داره، وقتی باهاش هماهنگ کردی نباید تغییرش میدادی
بعدم جرا انداختی دور خودت بشین بخور
همین طور که تو دیدی خسته ای و نشد بری اون هم حتما بابت کاراش یه بهانه و عذری داره
اول وضعیت خستگیتوچک میکردی بعد قرار میذاشتی! اون از کجا بدونه کیک گرفتی براش! شاید خودشم شب برنامه داشت ببخشید توقعت زیاد بود از طرفی حرصتو سر کیک چرا خالی کردی میخوردی خب خودت
