مامان و بابای من فقط پسر دوستن مخصوصا مامانم یعنی جونشو و به پسراش حاضره بده ولی دختراش نه چند روزیه سرما خوردم حالم خیلی بد بود یه گوشه افتاده بودم هی میومد میگفت از اون روز کار نمی کردی حالا دوتا سرفه هم کردی دیگه بدتر
یا اون روز داداشم میگفت چش شده مامانم میگف خدانکنه دوتا سرفه کنه سریع خودش و میندازه
یا باز دوباره میپرسیدن چی شده حالش خوب نیست میگفت درد گرفته
یا صبح فکر میکرد من خوابم نمیشنوم میگفت ایشالا تو مرده شور خونه بشورنت همه دستمالاش و انداخته اینجا
در صورتی که من یک سرم خوردم یک امپول و دارو دادن ولی حالم هنوز بده فکر میکنه نقش بازی میکنم