غرنمیزنم سعی میکنم راجب موضعی که ناراحتم کرده حرف بزنم تاقهرکنم
بهش پروبال میدم ازش تعریف میکنم نه درموردظاهردرموردموفقیتاش درموردخودش صحبتاش درموردتوانایی هاش
من ازهمون زنام که درقوطی رب روخودشون بازنمیکنن من بلدبخاری وصل کنم ولی هیچوقت نمیکنم من بلدم برم روی کابینت های مبل اون ظرف طبقه بالاکه قدم نمیرسه بهش روبردارم امانمیکنم بلدم برم سرکارخودم خرج خودمودربیارم ولی نمیکنم میخوام حس کنه بهش نیازدارم که احساس قدرت کنه
هیچوقت برای رابطه جنسی بهش نه نگفتم اصلادوس ندارم حس کنه تنهااونه که نیازداره
همیشه بابت هرچیزازش تشکرکردم جوریه که همش دوست داره برام خرج کنه من حتی بابت کوچک ترین چیزهاکلی ازش تشکرمیکنم وبهش میگم به داشتنت اقتخارمیکنم بهش میگم چقدرخوبه که تورودارم
ودرآخربه نظرم اگه عاشق باشی ناخودآگاه دلبری کردن محبت کردن زنانگی توخونت میادمن خودم ایناروبلدنبودم زیادم نیس ازدواج کردم بایه مردپخته باسن بالا ازدواج کردم که 30,40تاکارگرزیردستش کارمیکنند واختلاف سنیمون زیاده