خیلی خسته ام خیلی خودشو مظلوم نشون میده ولی اذیتم میکنه انتظار داره پسرش در مقابل حرفا و رفتارای اشتباهش هیچی نگه کوتاه بیاد آخرشم باهاش برخورد میکنه میگه تو اینجور نبودی تقصیر زنته
بخدا قسم من ببار تاحالا نخواستم بینشون جدایی بندازم اصلا درمورد خانواده همسرم با همسرم حرف نمیزنم هرجا میریم میاد یه مسافرت ساده بریم میاد جز احترام هیچکار دیگه ای نکردم
از اون طرف دیشب با پسرش بحثش شده سه بار سلام کردم جوابمو نداد دفعه قبلم که بحثشون شده بود باز جواب خدافظیمو نداد بعدم انتظار داره من ناراحت نشم آخه بحث شما دوتا به من چه آنقدر وقتایی که از دست بچه اش ناراحته پشت سرش حرف میزنه یبارشا به همسرم نگفتم بعد امروز زنگ زده پسرش میگه بخاطر زنت با من بد رفتاری میکنی همسرم بهش گفت خجالت بکش از سنت و این حرفتات خودش ناراحت بشه از دستم همه جوره میکشه منو ولی منو ناراحت میکنه انگار نه انگار
حالا من دلم ازش پره شکسته چجوری باهاش دیدمش حرف بزنم منت خوبیامو بزارم