خب من با یکی هستم یا شاید بودم
حدودا سه سال و شیش ماه
این پسر خیلی دوسم داشت یعنی چی بگم
توی این همه مدت ازم یه چیز بد نخواست نه عکس نامناسب و نه خواسته نابجا هیچی حتی حرفشم نمیزد
قصدمون ازدواج بود
یه پسره خیلی خوبی بود بدی هم داشتا ولی نه در حدی که خوبی هاشو بزنه
حتی ما با اینکه به هم نزدیک هستیم(همسایه ایم) قراره زورکی نخواست یعنی ما تو این سال آخر فقط سه بار همو دیدیم فقط دنبال کاراش بود بتونه خونه رو جور کنه بیاد جلو
شاید بگید چرا زودتر نیومد چون سنش کم بود و هیچی نداشت الان داره خودشو میسازه تازه
همون آخرین باری که کناره هم بودیم یکی از رمز های گوشیشو اثر انگشت من گذاشت
گوشیشو کلا داده بود دستم با اینکه چک نمیکردم فقط عکس میگرفتم ولی بازم معلوم میشه دیگه ترسی نداشت
کلا یه پیج داشت تو اینستا اونم همه فالووینگ هاش پسر
به جز من
و...
بخوام بگم خیلیییی زیاده
همینقدر بگم که وقتایی که دعوا میکردیم میومد شبا مینشست تو کوچه گریه میکرد وابستم بود عاشقم بود
همیشه بهم پیام میداد حتی گیر ترین وقت هاش
چی بگم بخدا بگم خیلی خیلیه
عشق اول هم هستیم و اولین رابطه هر دومون
ما کل این مدت ها هیچ دعوایی نداشتیم با هم
به جز سال آخر
کم کم اختلاف هامون خودشون رو نشون دادن
اونم در حد اینکه من رو دوستاش حساس بودم چون آدمای خوبی نبودن زیاد میگفتم فاصله بگیر
میگفت تا ازدواج کنیم چیکار کنم تنها بمونم فلان
باورتون میشه همین مسئله ساده بعضی وقتا دعوا هامون رو شدید میکرد
نمیخوام زیادی طولانیش کنم خب
فقط بگم که امسال نزدیکای سیزده بدر
شب بود من دیدم این آنلاین نشده از صب
شب که اومد گفتم از ولگردی ها برگشتی
اونم گفت وای چرا همتون میاید روم
جایی نبودم تو خونه بحث میکردیم سره اینکه خونه رو چرا ساختشو شروع نمیکنیم
باباش اینا عجله ندارن اصلا
دیدم اصلا حوصله نداره