2777
2789

بعد اینکه صیغه محرمیت خوندیم از یه طرف برادرم خودشو کشید کنار گف به من ربطی نداره از یه طرف بابام میخواس از مسئولیت شونه خالی کنه بندازه گردن داداشم میگف به من ربطی ندارع خلاصه من خیلی ناراحت بودم خونواده نامزدم میگفتن جشن عقد بگیریم از اینور اینا اینجوری میکردن پول حلقه شیرینی میوه رو هیچ کدوم گردن نمیگرفتن خیلی ناراحت بودم من حتی یه بارم به سرم زد برم بهم بزنم همه چیو 

خواهرم خواب بین الحرمین رو دیده بود یه نفر بهش گفته بود عقد فلانی رو( ینی من) تو بین الحرمین بستیم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ببین من نمیدونم پسره کیه و چجوریه اصلا خبر ندارم. اما همه ی پدرمادر ها خوشبختی بچشونو میخوان. اگر کلا پدر و برادرت بد بودن میگفتم اوکی بیخیال. اما اگر فقط با این ازدواج مشکل دارن، حتما بیشتر تحقیق کن یوقت خدای نکرده زبونم لال مثل فیلم ملی و راه های نرفته اش، نشه

چه زیبا گفت بروسلی:  آرام باش، هرکس بتواند تورا عصبی کند ارباب تو میشود. بگذار ارام بودن بزرگترین قدرت تو باشد. 

ببین من نمیدونم پسره کیه و چجوریه اصلا خبر ندارم. اما همه ی پدرمادر ها خوشبختی بچشونو میخوان. اگر کل ...

این خواب واسه دوسال پیش الان دوسال عقدم خداروشکر همسرم خوبه

بابام کلا ادمی ک تو زندگی سعی میکنه مسئولیت زندگی رو بنداز گردن یکی دیگه مثلا اگه ازش چیزی بخوای انقد میپیچونتت یا مجبور بشی جلوی برادرت دست دراز کنی بگی اون پول فلان چیزو نمیده اگه میشه تو بده بهم 

پول عقد منم اینجوری شد گردن نمیگرف سعی میکرد بنداز گردن داداشم اونم میگف از من چیزی نخواید به من ربطی نداره 

از یع طرفم وقت محضر گرفته بودن خونواده همسرم هی میگفتن مهمون دعوت کردیم واسه عقد جشن بگیرید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792