فکر کن تمام عمرش پسر پسر میکرد و همیشه آرزوش بود خدا به بچه هایش هم پسر بده و شدیداً پسر دوست بود
وقتی مریض شد پسراش خرجش نکردن و النگو هاشو فروختن
وقتی فوت شد بقیه طلاهاشو فروختن خرج کفن و دفن و مراسم کردن
حتی حق حج واجب شو میخواستن بفروشند
دو روز بعدم تمام لباس ها و وسایلشو از خونه انداختن بیرون
هیچچیزی جز عکسش نموند تو خونه
..
امروز اولین سالگرد فوت اش بود
تو بهشت زهرا نه زیر انداز نه صندلی نه یه چکه آب
تو آفتاب نه بلند گو نه مداح
هیچی فقط دخترا حلوا پختن
یکی از نوه ها خرما آورد
چهار تا پسر پولدارش مثل مهمون اومدن و رفتن
بخدا یکیشون نارنجی پوشیده بود اون وقت من برا دو تا بچه کوچکم مشکی و تیره پوشیدم
از وقتی مراسم تموم شده عطشی به تنم نشسته هر چی آب میخورم خوب نمیشه
سردرد پا درد
حالم بهم خورد