یادش بخیر...
با یه نفر قرار گذاشته بودم..
یه جایی بود که پل هوایی عابر داشت .. گفت بیا اینور پل من زیر پلم...
منم رفتم داشتم با لبخند ژکوند از پله ها میرفتم پایین .. اصلا نمیدونم چی شد...
یه مرده داشت میومد پایین انگار چیزی گفت .اصلا نفهمیدم چی شد یهو پرید بهش دعواشون شد ...
همون لحظه یه اتوبوس اومد اونجا ایستگاه اتوبوس بود من سوار اتوبوس شدم رفتم....
اصلا نمیدونم کجا بود چند تا ایستگاه رفت انگار آخر دنیا بود....
وای آنقدر فحش داد بهم... آنقدر پیام داد..
گفت تو لیاقت منو نداری... من انقدررررر خاطرخواه دارم که تو هیچی نیستی برام عنمم نیستی...