خسته شدم ازش یه پیر زن غرغرو و عصاب خورد کن فقط بلده دعوا درست کنه اذیت کنه کاش میمرد بخدا دیگه کم آوردم ده سالی هست با ما زندگی میکنه من دیگه رد دادم نمیتونم اصلا دیگه نمیتونم تحمل کنم فقط منتظر مرگش هستم
خونه بقیه بچه هایش هم نمیره اونا هم به خودشون زحمت نمیدن بگن یک سال هم بیاد خونه ما
من عمه عموم هام خیلی دوست داشتم ولی سر این جریان کم کم داره حسم کم میشه بهشون از اینکه یکم احساس مسولیت نمیکنن ده ساله مادزشون اینجاست یک سال هم شده شما بیاید بگید با خونه ما چی میشه مگه چرا همش غرغر هاش باید واسه ما باشه 😭 دیروز عمم گفت بیا خونه ما رفت من فکر کردم دیگه تا جمعه اونجاست عصری یهو در باز شد دیدم خود نحسش اومده چرا نمیمیره آخه 😭