اول سلام
و اینکه بعد از ۳ سال دوری از نی نی سایت اومدم
اینقدر تنها شدم و مرهم نداشتم دوباره اومدم
همسرم مجبورم کرد از اول عقد که بریم خونشون طبقه بالاشون زندگی کنم
دوران خواستگاری من گفتم نمیام و گفت چشم به توافق میرسیم
و الان مجبورم کرده
خانواده فوق العاده فضول و مادرشوهرم و خاله ها به شدت دخالت کن هستن
واقعا خستم
کمرتو سفت ببند
عب نداره سرسنگین باش و رو بهشون نده
بگو من عجله ای برای عروسی ندارم هر وقت شرایط اینو داشتی خونه جدا بگیری عروسی میگیریم من حوصله ی دردسرهای کنار مادرشوهر زندگی کردند ندارم
جنگ اول به صلح آخر
ای بابا اینکه فضولن سخته برای یکی دیگه
حالا دلیلش چیه؟مگه مادرشون تنها هستند
زندگی مشترک برای هردو باید باشه هردو باید باهم فکزاشدنو روهم بزارن
بهش بگو تو کوچه شون یه خونه بخریم حالا چه اصراریه
