خواب دیدم امده خونه یکی از اطرافیانمون و مادربزرگم به من قرص داد که بدم بهش
منم دادم مثل همیشه همونطور که وسواس بود قرصاشو کف دستش میلرزوند تا اشغالی نباشه تو خوابمم همین کارو کرد یک تیکه شیشه کوچیک بود توشون ورش داشتم از تو دستش
بعد بهم نکاه کرد گفت هر موقع این قرصارو میخورم حالم کلی بد میشه
همش میخواست صحبت کنه من حواسم پرت چیز دیگه ای بود
الان بیدار شدم قلبم گرفت دیدم دیکه وقتی زیر خروار ها خاکه و حتی نمیتونم. زنگ بزنم صداشو بشنوم
چقذ سخته دلم تنگ شده برات باابابزرگ عزیزم
روحت در ارامش
اگه میشه ی فاتحه برای شادی روحشون بخونین ممنونم🥲🙏🏼