من و دخترم خوابیده بودیم ساعت ۲۰
ساعت ۲۱:۳۰ هم از خواب بیدار شدیم
هنوز تو اتاق دخترم بودیم کامل بلند نشده بودیم از جامون
شوهرم اومد اتاق دید دخترم بیداره باهاش بازی کرد کمی
بعدش زنگ واحدمون زده شد شوهرم با دخترم تو بغلش رفت در رو باز کنه دیدم خواهرشه
بچه رو از شوهرم گرفت گفت میبرم پایین خونه ننم
منم از اتاق گفتم گریه میکنه نبرش گفت نه ما پایینیم گریه نمیکنه
شوهرم هم دید بچه رو برد خودش هم باهاش رفت پایین تا از بچه مراقبت کنه
بعد